خودم را هنگام پیری تصور می کنم.
عادت کرده ام هر روز صبح را با تصویر میدان شهرداری از پنجره و صدای سونات مهتاب شروع کنم.
 پختن شیرینی روزانه و رسیدگی به باغچه ی خانگی و گل ها که تمام می شود، به سراغ بازی با کلمات می روم. هنوز هم غرق شدن در دنیای کلمات و ترجمه مثل روز اول برایم پر از شگفتی است. ترجمه ی ادبیات شگفت انگیز کودک و نوجوان روحم را تازه می کند و هیچ چیزی به اندازه ترجمه این متون حالم را خوب نمی کند.
هر طرف خانه ام پر از رنگ و نقشی از یک طرف دنیاست و هنوز مثل کولی ها پر از رنگ و دست آویز و کتاب ها و فولکس نارنجی تنها همدمم.
روزهای  زوج به مدرسه ام می روم؛ با بچه ها کتاب می خوانیم، ساز می زنیم، آشپزی می کنیم و در کنارش کمی درس از دنیای آدم بزرگ ها و فکر میکنم تنها چیزی که به دردشان نمی خورد، همین کتاب های درسی خشک است.
 و احتمالا یک روز وقتی که تصنیف مرغ دل پخش می شود، روی صندلی ام با کتاب هزارو یک شب چشمانم بسته می شود. فنجان قهوه نیم خورده و شیرینی کشمشی و روح کولی که پر می کشد.





پ.ن: ممنون از خانوم دایناسور عزیزم

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دانلود فایل mankan17 کادو سرا معماري داخلي ساختمان مجله ویکندر باران آموزش بسکتبال به صورت حرفه ای نمونه سوالات استخدامی آتش نشانی رایگان 98-99 آپدیت آفلاین نود 32، آپدیت آنلاین نود 32، آنتی ویروس نود 32 پایان نامه و مقاله isi