سر و کله بامداد از سال اول دانشگاه- کلاس گفت و شنود 1 پیدا شد، با مراسم چهل منبر

بامداد برای من همکلاسی و هم‌صحبت و دوست و رفیق و جزئی از خودم است، ناراحتم کرده، عصبانی‌ام کرده، دیوانه‌ام کرده اما هیچ‌وقت نتوانستم دوستش نداشته‌باشم و دلتنگش نشوم

برایم نوشته بود از بامداد بنویس و  چقدر سخت است

 سخت است چون دوستم متخصص کلمات است و کلمات من در مقابل او رنگ ندارند

سخت است چون بامداد در عین سادگی پر از شگفتی است و  کلمه برای توصیف او کم است، فقط باید نگاهش کرد و شگفت‌زده شد

سخت است چون نمی‌دانم از کجا شروع کنم

اما این روزها فکر نوشتن برای او مدام در مغزم آمده و دیگر نتوانستم مقاومت کنم

بامداد عزیز و پرتقالی من 

تو برایم همیشه شبیه درخت بلوط قدیمی گوشه جنگل بودی، پر از قصه و راز و مغرور

به نظرم شبیه ایتالیا هم هستی، مظهر روشن‌فکری و هنر و ادب و پر از شور  زندگی و سرخوشی

با همه دیوانگی‌ها  و سادگی‌ها  قشنگ‌ترین بامداد دنیایی و هیجان‌انگیزترین بازمانده کلاس بیست و هشت نفری‌مان

لطفا هیچ‌وقت یادت نرود چقدر برایم مهم و دوست‌داشتنی هستی و بخش بزرگی از قلبم همیشه کنار توست

همییشه بامداد باش

دلم هم برایت تنگ شده

ماچ بهت


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

نقد و بررسی متون پایان نامه ها نایس بلاگ golchin-news rko graphic design in tehran اسکار از ابتدا تا امروز آرمین رایانه خانه مشاور آن روی من baspki