برای من تنهایی قدم زدن بهترین لذت دنیاست؛ درسکوت راه میروم و نگاه میکنم و قصههای اطراف را گوش میکنم.
در تنهایی محلههای جدید و کنجهای خاص و دلنشین را کشف میکنم و توی ذهنم قصه خلق میکنم.
خیابان کوالالامپور را یک روز تابستان موقع قدم زدن پیدا کردم و تا امروز هروقت غم داشتم، خوشحال بودم، عصبانی بودم یا عاشق به اینجا پناه آورده بودم و مینوشتم.
امروز دوباره هوای کوالالامپور به سرم زده اما دلم تنهایی قدم زدن نمیخواهد، دلم قدم زدن در کوالالامپور میخواهد با آدمی که حوصله کشف داشته باشد و حرفهای خوب بزند و خوب گوش کند اما نبود، نگاه کردم و نبود. انگار که گم شده باشد
آدم خوب من و شونا
دلم برایتان تنگ شده و هرجا نگاه میکنم نیستید. من حرف زدن با آدمها را دوست ندارم اما این روزها پر از حرف هستم و شما نیستید و حرفهای کم کم خشک شدند.
لطفاً زودتر پیدا شوید
درباره این سایت